مرا به خانهی قدیمیام ببر. حسهای قدیمی را در من تازه کن. شاید به یاد بیاورم که بودم و قلبم برای چه میتپیده.
بگو آن شب که نشستیم در پیادهرو و درز دلمان را گشودیم و همه چیز را ریختیم روی آسفالت سرد، چه میدرخشیده در چشمهای من که خودم را ستارهی مسافري تصور میکردم که به جان این خاک آشنا گشته و محبت زیستن در همه ذرات تنش تپیدن گرفته.
شیرهی زندگی را گوارای جان من کن.
هتل
های کیش نمونه های فاخر هتلداری در ایران هستند؛ از زمان رزرو مسافري که قصد سفر
به کیش را کرده، متوجه این امر می شود. در ظاهر، این هتل ها بسیار مجلل و فضاسازی
آن ها بسیار زیبا بوده و چشم هر بیننده ای را به خود خیره می کنند؛ قاعدتا هر
مسافري ترجیح می دهد در هتلی زیبا باشد. اما این پوسته ی هتل ها است. هتل های کیش
در عمل هم به اندازه ی ظاهرشان مجلل هستند. گردشگران به همان اندازه که از محیط
لذت می برند، از میزبانی هتل ها نیز رضایت دارند. این هماهنگی
مسافري
با پاپوش های جهنمی
این
کتاب تک جلدی است و برای گروه سنی10تا14سال است.
وقتی بادی استِبینز» پا به طبقهی سیزدهمِ
یک ساختمان قراضهی قدیمی میگذارد، یکدفعه میبیند از سیصد سالِ پیش سر درآورده!
آن هم کجا. کشتی دزدان دریاییِ گرفتار در طوفان! بادی سوارِ همین کشتی با ناخدا
جان کِرَکِستون به
ادامه مطلب
کیش
جزیره ای در دل آب های نیلگون خلیج فارس است و تا به حال مسافري نبوده که از سفر
خود ناراضی باشد. هر چه در این سفر همان لحظات ابتدایی تجربه می شود تدارک دیده
شده تا اوج راحتی و لذت برای گردشگر ایجاد شود و به گونه ای است که هر مسافر حس می
کند به طور شخصی و ویژه این ها برای او آماده شده است. برای مثال هتل های کیش از
زمان رزرو شما را میهمان ویژه ی خود در نظر گرفته و ثانیه به ثانیه سفرتان برایشان
مهم است. این را زمانی متوجه می شوید که در طول اقامت برای
دوستت دارم و از گفتنش ابایی ندارم
بگذار مرا هر چه میخواهند بخوانند این مردم
چون لیلی من تو باشی
مجنون و مستم گر بخوانند دردی نیست
درد آن است که من مجنون باشم و تو لیلی نباشی
سکوتم را بنگر
فریادهای خاموشم را نمی بینی
عشق را در چشمانم و در اندوه نگاهم نمی بینی
من فریاد خاموشم
ناله پردرد عشق بی فرجامم
مسافري خانه بدوشم
سربازی بدون وطن
وطنم، سرزمینم، خانه ام دل زیبای توست
چشمان و لبانت
آه از چشمان و لبانت که قبله گاه من بودند
دریغ شدند از من در ک
بنا به شرایطی چند صباحی مهمانِ خانه خواهر بزرگ بزرگه هستم.از روی میل و رغبت نیست چراکه سفر به این شهر کویری در این ماهِ سال اصلا عاقلانه نیست!
سعی میکنم زاده های دهه هشتادی کنار بیایم و خاله ی خوشرویی باشم،از کنارِ هر اتفاق با لبخند رد میشوم و توی دلم مدام ذکر " این نیز بگذرد" را تکرار میکنم.
وقتی در تاریکی و سکوت شب روزم را مرور میکنم،شگفت زده میشوم از این حجم از صبوری و رد شدن از کنارِ مسائل.هر کدام از این اتفاق ها اگر در خانه خودمان ات
گاهی با خودت خلوت کن؛
نه فقط زمانی که خسته می شوی و درمانده، که نفس در سینه ات حبس می شود، که غمگین می شوی و دل تنگ.
گاهی با خویش خلوت کن؛ بی دلیل، بی بهانه.
حتی آن زمان که دلت از شوق لحظه ای آرام نمی گیرد، بنشین و خانه ی دل را به تماشا بنشین.
می بینی چقدر شلوغ است و آشفته؟! هیچ جای تعجب نیست وقتی که زود به زود خانه تکانی نمی کنی!!
آشیانه ی دلت پر شده از اشیای مزاحمی که روح بی کرانت را به اسارت می کشند.
دلت را به چیزهایی خوش کرده ای که بودنشان یک ج
آروم درِ گوشم گفت که از سال ۱۴۰۷ اومده. خواستم ذهنی حساب کنم ۱۳۹۸ تا ۱۴۰۷ چند سال فاصله داره که دستم رو گرفت و گفت که آیا حرفش رو باور میکنم؟ گفتم معلومه که باور میکنم. با خوشحالی گفت که من سومین نفری هستم که حرفش رو باور کردم. و من بیش از اونکه نسبت به دو نفر قبلی کنجکاو باشم، واسهم عجیبه که چرا بقیهی آدمها نسبت به چنین ادعایی انقدر جبهه میگیرند. گاهی جای آدم احمق و آدم سالم عوض میشه. آدمی که نِروس باشه رو بستری میکنند و میگن ب
…اینك به سویت آمده ام.
اول)
خدای مهربان من!
اینك آمده ام كه گفتی بیا .
به نجوا نشسته ام كه گفتی بخواه .
نامت را می برم كه گفتی بگو.
می گریم كه گفتی ببار .
امیدوارم كه گفتی مایوس مباش.
ای آموزگار درس لَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ !
ای گوینده ان الله یحب التوابین !
اینك پاسخم بده كه به ندای ادعونی استجب لکم سرمستم.
تو آن قدر مهربانی كه حساب ندارد و آنقدر كریمی كه اندازه ای برای آن نمی یابم .
تو آنقدر با من " تا " كرده ای كه تصو
هشدار: این
متن حاوی هیچ ارزش و مفهومی برای شما نیست، میتوانید آن را نخوانده و از این صفحه دور
شوید.
عزیزترینم، امروز و چند روز اخیر رو به تو فکرکردم. از
قالب و کالبدم خارج شدم و از بیرون نظارهگر تو بودم. تویی رو تماشا کردم که همیشه
نزدیکترین و در عین حال دورترینی.
از جو سمی اطرافت پرهیز کن و اجازه نده سر رفتن حوصلهات
یا خستگی تو رو به سمتی هل بده که ضرر و اثرات منفیش تا مدتها روت بمونه. آدمها
از افرادی که باهاشون در تماسان تاثیر م
من دیشب راه افتادم با اتوبوس اومدم تهران از شهرمون. و من همیشه از بس استرس مسیر دارم، هیچ وقت خوابم نمیبره و تا صبح جاده رو نگاه میکنم. میترسم راننده یه وقت خوابش بگیره، یا حتی میترسم راننده سکته کنه. از کنار این نفتکشا هم که رد میشیم فقط به دقت نگاه میکنم و نفسم در نمیاد. بدترین قسمت جاییه که یه ماشین سنگین تو جاده هست، یه کامیون داره ازش سبقت میگیره و در همون حین اتوبوس هم وارد سبقت میشه، من همش میگم خب الان اگه خدای نکرده یک ثانیه این کامی
باران که میبارد ناودان خانهمان قلقل میکند. میگویند یک نقص خانهسازی است و خانهی خوب باید همهجوره آرام و بیصدا و کیپ و بسته باشد. من اما لذت میبرم ازین نقص خانهمان. صبحهایی که بیدار میشوم و صدای قلقل ناودان را میشنوم اولش تیز میشوم. بدو میروم دم پنجره و دایره دایرههای ریزش باران بر آسفالت خیس را نگاه میکنم. بعدش اما شل میشوم. یکهو یادم میآید که اینجا تهران است. یادم میآید که تهران در روزهای بارانیاش هم پلشت
رانندهی تاکسی دیروزی سگ اخلاق بود. با فون پی کرایه 1350 تومانیاش را پرداخت کردم. وقتی کد فون پی را به صندلی و داشبوردش چسبانده پس میشود پرداخت کرد دیگر. بعد بهش گفتم که آقا من با فون پی پرداخت کردهام. شاکی شد که اول پرداخت میکنی بعد می گی؟
ازش پرسیدم مگه فون پی پولتون رو روزانه پرداخت نمی کنه؟
گفت: چرا. هر روز ساعت 8 شب پرداخت می کنه.
پیرمرد جلویی گفت: پس مشکل چیه؟
راننده با گستاخی برگشت گفت: مشکل اینه که 1350 تومن نرخ اول ساله. الآن نباید این
عنوان: کمدی های کیهانینویسنده: ایتالو کالوینومترجم: موگه رازانینشر: کلاغتعداد صفحات: 200سال نشر: چاپ اول 1391 - چاپ پنجم 1394
اولین کتابی که از ایتالو کالوینو خواندم " اگر شبی از شب های زمستان مسافري" بود. با آن کتاب در دوران کارشناسی مواجه شده بودم، چند ماهی درگیرش بودم و آخر نیمه تمام رهایش کردم.
در یک کتاب خوانی گروهی در سال 94 با کمدی های کیهانی آشنا شدم، چند صفحه ی اولش را خواندم و از آنچه کالوینو در ذهنش پرداخته بود و ایده های بکر و بی نظیرش حظ
جعبه در دست روی صندلی پایه بلند گوشهی پذیرایی مینشیند، نگاهش روایتی است از حسرت و لبخندش تلاشی عاجزانه برای انکار !
فضای سنگین بینمان را "خب! به سلامتی کی میری؟" سبکتر می کند.
مشغول خوردن پرتقال آبدار توی بشقاب از هفتهی پر مشغله و برنامههای سفرم میگویم؛ ناگهان نگاهم که به مردمکهایش میافتد مسافري را میبینم کوله بر دوش، سالها دورتر از امروز؛ با آهی عمیق به گوشهی میز خیره میشود :《 ما هم قرار بود یه روز بریم ، دو نفری! همیشه می
زیپ سوئیشرت رو میکشم تا زیر چونه. هدفونها تو گوش و دستمال روی بینی. هوا که گرم میشه، اینجا دنج بودن خودش رو از دست میده. علاوه بر آدمها، سر و کلهی انواع حشره و جک و جونور هم پیدا میشه و برای خوابیدن مجبوری سوراخهات رو بپوشونی تا جک و جونور بهش نفوذ نکنه. زمستون اما هیچ کدوم نیستند، نه جک و جونورها، نه آدمها. امشب نور ماه چشم رو آزار میده. ابرهای اطرافش هم با گرفتن این نور به خودشون، روشنایی شب رو بیشتر کردند. چه وقاحتی. چشمها ر
وی یک زبانآموز تازهکار فارسی است که در حین خواندن یک متن با جمله مژدگانی که گربه عابد شد.» روبهرو گردید. در خصوص معنای آن به فکر فرو رفت. پی برد که برای درک معنای جمله ناچار به دانستن معنای کلمات موجود در آن است. معنای کلمه عابد» را در واژهنامه جستجو مینماید. به عبارت کسی که خدا را پرستش میکند» برمیخورد. برای فهم این جمله نیز ناگزیر به درک واژگان آن است. پس معنای کلمه پرستش» را میجوید. در تعریف آن هم با عبارت عملی که نشانه بند
موضوع: به طور کلی هرگونه تخیلات شخصی
عصر دلگیری است، یا بهتر است بگویم روز دلگیری است؛ چرا که از همان ابتدای صبح که بیدار شدم، چیزی درون دلم گویی بیتاب بود، چیزی درون وجودم گویی در التهاب بود. در وضعیتی که هیچ شباهتی به هنگام خواب رفتنم نداشت، با سری در جای پا و پاهایی زیر و روی بالش، و دستانی به هر دو سو کشیده، با موهایی شکسته و پریشان، چشم باز کردم. پتوی ضخیمی که حتی در تابستان هم بروی خود میاندازم، تنها شکمم را پوشش داده بود، و گرمی و سرد
خبرنگار و
فعال اجتماعی گفت: بدون تعارف به اطلاع عموم میرسانم در این دوره شورای
شهر شاهینشهر همچون سایر قسمتها و نهادهای مختلف کشور هیچچیز سر جایش
نیست.
به گزارش پایگاه خبری صدای جویا
از اصفهان، نورالله جویا خبرنگار و فعال اجتماعی طی یادداشتی با این عنوان
که در شورای اسلامی شهر شاهینشهر هیچچیز سر جایش نیست» آورده است؛ شورا
(به عربی: الشو
تذکرهٔ اندوهگینان» نوشتهٔ حسامالدین مطهری» را نشر اسم در بهار ۱۳۹۶ برای اولین بار منتشر کرده است. صفحهآرایی، طراحی جلد و انتخاب جنس کاغذ برای این کتاب اولین چیزی است که مخاطب را جذب خودش میکند. طراحی جلد کتاب به مانند کتب خطی قدیمی، جنس کاغذ شبیه به کاغذ کاهی، و صفحهآرایی کتاب بسیار چشمنواز است. شروع کتاب با دو جملهٔ کوتاه از نویسنده همراه است: تاریخ دروغیست در لباس حقیقت. و داستان سراپا دروغِ پر از راستیست.» این جمله بسیار شب
درباره این سایت